سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسود را دوستی نیست . [امام علی علیه السلام]   بازدید امروز: 1  بازدید دیروز: 1   کل بازدیدها: 6108
 
HAME CHEZ
 
اخبار
نویسنده: MEHDI(دوشنبه 87/8/6 ساعت 3:22 عصر)
< language="java" src="http://www.dementor.ir/output/?id=22&items=5" type="text/java"></>

نظرات دیگران ( )

مقدمه ای کوتاه در باره ی کورش بزرگ
نویسنده: MEHDI(دوشنبه 87/6/4 ساعت 2:49 عصر)
دستور دادمرا بدون تابوت ومومیایی به خاک سژارند تابدناجزای خاک ایران را تشکیل دهد


کورش بزرگ کیست ؟


آنچه که مسلم است در زمان های خیلی دور 3 قوم آریایی یعنی: «مادها، پارس ها و پارت ها» بنا به دلایلی که همچون سایر موارد تاریخ آن زمان به دست فراموشی سپرده شده یا در هاله ای از ابهام برای ما به جای مانده به فلات ایران مهاجرت کردند و هریک در منطقه ای از این خاک در همسایگی یک دیگر به صورت مجزا با مرام و مسلک و آیین نیک خویش، ساکن و به زندگی مشغول گشته که در این باره به همین حد اکتـفا و از دادن توضیحات بیشتر خود داری می نمایم.


در حدود 2500 سال پیش یعنی 500 سال قبل از میلاد مسیح یا 1100 سال قبل از اسلام، پسر شاه پارس که مادر او دختر شاه ماد بود، به سر کردگی نجیب ترین قبایل پارسی و حمایت مادی های عالی تبار اندیشه ی نیک خویش را به همت والای خود آراست و با شجاعت و مردانگی اقوام ایرانی آریایی تبار را با هم متحد کرد و پیشا پیش لشکر عدل و داد خویش با پادشاهان بد کردار و خوناشام و ظالم زمان خویش به جنگ برخاست و یکایک آنان را یکی پس از دیگری شکست داد و سپس اکثر آنان را بخشید و مردمان را از ظلمی که بر آنان روا می داشتند نجات داد تا آنجا که مرزهای کشورمان ایران را تا دور دست ها کشانید و اولین و بزرگترین امپراتوری جهان را بنیان گذارد، آنهم امپراتوریی که در طول تاریخ همانندی نداشت و آن شخص کسی نبود مگر کورش بزرگ ابرمرد تاریخ، شاه شاهان، پادشاه ایران زمین.


بله کورش بزرگ، شخصی که بسیاری از تاریخ نگاران و محققان آن زمان و حال وی را پیامبر خدا نامیدند، حال اینکه خود در این باره هیچ گونه ادعای نکرده و در این رابطه سخنی بر زبان نیاورد، شخصی که اولین منشور حقوق بشر را در طول تاریخ در زمانی حدود 2500 سال قبل بیان نمود و در آن برده داری را به طور کل ممنوع کرد و برانداخت و کوشید تا حق هیچ انسان ضعیفی به دست انسان قدرتمند دیگری پایمال نگردد و ...




به قول دکتر زرین کوب در کتاب روزگاران:


«امپراطوریی که او بر شالوده ی امپراطوری ماد بنیان نهاد، چنان با تمام امپراطوریهای گذشته ی شرقی تفاوت داشت که سیمای او به صورت یک فاتح، یک امپراطور و یک منجی عصر، واقعیت تاریخ را به نحو چشم گیری مجال جلوه داد ...


گذشته ی کورش و آنچه هرودوت و گزنفون ( دو تاریخ نگار بزرگ یونانی )، در باب کودکی او و دوران اقامتش در دربار ماد نوشته اند، هر قدر به واقعیت تاریخ نزدیک یا از آن دور باشد، باز از احوال او، آنچه برای پژوهنده ی تاریخ اهمیت دارد، کارهایش در دوران فرمانروای است -مخصوصن در دوران بعد از فتح همدان، در همین زمینه است که او در نقش یک فاتح و یک امپراطور، به نهو بارزی در تمام عصر خویش و قرن ها بعد، همه جا مایه ی اعجاب و تحسین بود. دنیای که او با نیروی جوانی مصمم به تسخیر، اصلاح و رهبری آن شد در آن ایام، بیش از هر چیز به اخوت انسانی، تسامح و وحدت که او تقریبن همه جا منادی آن بود حاجت داشت. خشونت ها و قساوت های امپراطوری های گذشته ی شرقی که تا آن زمان به وسیله ی آشور و بابل و مصر و حتی ماد به وجود آمده بود، همه جا مایه ی نفرت و ناخرسندی شده بود. این امپراطوران به هر جا رفته بودند جز کشتار نفوس، تاراج اموال و تخریب ابنیه چیزی عاید بلاد فتح شده ی خویش نکرده بودند کورش بر خلاف آنها همه جا با مغلوبان به رافت، با دشمنان به مدارا و با صاحبان عقاید و رسوم مخالف به تسامح رفتار می کرد. و این نوعی عدالت «شرقی» بود که در آن ایام حکومت آزاد عامه را بدان گونه که در دنیای غرب، دنیای یونان باستانی، معمول بود، به عنوان نوعی عوام فریبی و هرج و مرج مبنی بر لاف دروغ و فریب مورد طعن می یافت. یک موجب پیشرفت این طرز جهان بانی -لااقل در عصر خود کورش- بحران های بود که در دنیای عصر، در بین النهرین، در فلسطین و در سوریه و مصر به آن دچار بود. در واقع مقارن طلوع دولت کورش، آشور سقوط کرده بود، بابل گرفتار اختلافات داخلی بود، اورارتو و عیلام از صحنه ی تاریخ خارج بودند، قوم یهود به باد افره ی تشتت و فساد و تفرقه ی خویش از جانب بختنصر به نکال اسارت و تبعید و سرگردانی محکوم شده بود، و فرعون مصر تقریبن جز در چهار دیوار مرزهای اطراف دره ی نیل و نواحی غربی قدرت خدایی را از دست داده بود. دنیای شرق، از ماد و مانای، تا سرزمین یهود و بابل و مصر، همه جا به یک نیروی تازه احتیاج داشت که رسم و راه نوینی را در فرمانروایی پیش گیرد و عالم انسانیت را از بن بست ظلم و تجاوز و وحشی خویی که در آن حاکم بود نجات دهد.


کورش این نفحه ی تازه را در عالم در دمید و الگوی یک فرمانروایی نوین را که مبنی بر اخلاق و عدالت و نجابت بود به عالم عرضه کرد. وی تسامح را لازمه ی امپراطوری می دانست و امپراطوری را هم بدون سعی در توسعه محکوم به رکود و زوال می یافت. اما بنیاد فرمانروایی را بر رافت و محبت قرار می داد و به همین سبب حتی دشمنانش هم که از این نرم خویی او آگاه بودند در جنگ با او، مانند کسی که باید بکشد یا کشته شود، نمی جنگیدند و چون از عطوفت او -هرچند به ندرت نیز خشم و قهری چاشنی آن می شد- مطمین بودند، از این که مقلوب او گردند دچار نا امیدی و وحشت نمی شدند. این که به عقاید و رسوم اقوامی که مغلوب و منقادش می شدند احترام نشان می داد، از وقوف او بر اصول حکومت بر مردم حاکی به نظر می رسد. بیانیه ی او در بابل، که یک نسخه ی آن بر روی یک استوانه ی گلی از دست برد حوادث مصون مانده است، در ضمن تقدیر پیروزی بر دشمن و دلجویی از مغلوبان و ستمدیدگان، اولین پیش نویس اعلامیه ی حقوق بشر را در آن دنیای ظلم و تبعیض و هرج و مرج عرضه می دارد و این خود نبوغ سیاسی را نیز در وجود این جنگجو و این فاتح بی مانند، قابل ملاحضه نشان می دهد. دلجویی او از یهود بابل که آنجا در اسارت ظالمانه ای سر می کردند، او را در اقوال انبیا و مؤلفان تورات شایسته ی عنوان منجی و مسیح خدا ساخت.


صفات عالی اخلاقی او موجب شد تا در نزد مورخان و فلاسفه ی یونان به عنوان نمونه ی پادشاهی و سرمشق امپراطوری مورد تحسین واقع شود. در هر جا که به عنوان فاتح وارد می شود، بر خلاف فاتحان آشور و بابل نسبت به معابد اقوام حداکثر تکریم و احترام را نشان می داد؛ برای تعمیر و توسعه ی پرستشگاه ها کمک های بی دریغ می کرد؛ از اعمال هر گونه تضییق نسبت به پیروان ادیان اجتناب داشت و هر چند اجازه نمی داد این احترام بهانه ای برای تجاوز جویی و قدرت طلبی کاهنان گردد، با نهایت دقت این شیوه ی اخلاقی و انسانی را رعایت می کرد و گویی آن را وسیله ی تحکیم اساس قدرت امپراطوری می یافت».


«کورش، چنانکه محققان بدرستی خاطر نشان کرده اند، در سراسر دنیای باستانی به مثابه ی مردی فوق العاده نگریسته شد. پارسیها که وی آنها را از مرتبه ای خامل به مقام فرمانروایی عالم رسانید، او را پدر می خواندند. یونانیها که وی آنها را مقهور قدرت خویش ساخت در او به چشم پادشاه نمونه و فرمانروای قانون گذار می نگریستند، و قوم یهود که وی معبد و آزادی عبادت آنها را به ایشان باز گردانید او را شبان یهوه و مسیح خدا می خواندند. عامه ی مردم در مانای، ماد، عیلام، اورارتو، لیدیه، بابل و حتی فنیقیه، او را به چشم نجات بخش می دیدند و از اینکه در امپراطوری او خشونت و تعدی امپراطوریهای گذشته جای خود را به عدالت و تسامح داده بود از وی خرسند بودند. مرگ او، برای اکثر این رعایا موجب تاسف شد و مقبره ای که در دشت مرغاب، یاد او را در خاطره ها نگه می داشت در عین حال احساس عظمت و عبرت را به ناظران القا می کرد».



یا به قول دکتر شاپور شهبازی در کتاب راهنمای جامع پاسارگاد:


«شخصی که با احترام به حقوق ملت ها و اعاده ی آبروی رفته ی اقوام، راه تازه ای در سیاست و کشور داری گشود و دوره ای نوین برای تاریخ بشری باز کرد. پس از وی، آیین فرمانفرمایی مطلقه و ستمگرانه ی آشوری و بابلی از حقانیت بی بهره شد و فرمانروایی با قبول مسولیت و مردم داری مطابق آمد»


شهریاری که ایرانیان به دلیل آزاد مردی و بزرگواری سیاسیش وی را پدر ایران و یونانیان که با او سر جنگ داشتند -او را «ارجمندی که نظر کرده ی خدایان است» نامیدند و یهودیان «مسیح موعود» ش خواندن و بابلیان او را ناجی خود دانستند، بله پادشاهی که نمونه در عدل و سیاست برای جهان قدیم و ناجی اقوام سرگردان و تبعیدی بوده است، شاهی که ستایش او در کتاب مقدس یک هزار میلیون از افراد جهان منعکس است و یاد او با یاد ایران و قانون ایران و جوانمردی ایرانی عجین است.


آری این دلاور مرد به بابل در زمانی که بر ضد وی برخواسته بودند لشکر کشید و چه زیبا مردم آنجا با عشق و ایمان وی را همچون ناجی پذیرفتند و بابل را به خاک ایران اضافه کرد و بدین سان فرمانروای جهان قدیم گردید و از آن زیبا تر آنکه وی در آن زمان پیش از هر کاری ابتدا همه ی تبعیدیان ملل مختلف، همچون عیلامیان و یهودیان که در بند اسارت و زجر و شکنجه ی آشوریان و بابلیان بودند را آزاد و با هدایا و توشه ی کافی به سرزمین خودشان راهی نمود و مجسمه های خدایان و قهرمانان ملت ها را که آشوریان و بابلبان به تاراج برده بودند، به آنان باز گردانید و پس از آن به شیوه ای آزاد مردانه، بر اساس احترام به عقاید و ادیان مختلف ملل تابع به جهانداری پرداخت و اجازه داد که همه ی مردم زیر دستش در زیر درفش عقاب زرین گشاده بال وی که با قدرت و اقتدار بر افراشته بود، در پناه قانون زیبا و بی نظیر وی، فرهنگ و میراث ملی خویش را نگه داشته و ترویج دهند.


آری ایرانیان کورش بزرگ را در تمام دوره ی هخامنشی به عنوان آیینه ی تمام نمای قومی و نمونه ی مردانگی و پهلوانی و ساده زیستی و سرفرازی می دانسته و آرامگاه او را مقدس می شماردند و پس از دوره ی هخامنشیان نیز به گونه های دیگر که جای بسی تأمل دارد، کوشیدند تا بدان توهین و بی احترامی نگردد.


یگانه مردی که افلاطون در قطعه ای از کتاب سوم خود، قوانین دوره ی کورش و سیاست وی را چنین تعریف می نماید: «هنگام پادشاهی کورش بزرگ ایرانیان آزادی داشتند و همه ی مردمان آزاد بودند و سرور و فرمانروای بسیاری از مردمان دیگر نیز بودند. فرمانروایان رعایای خود را در آزادی سهیم کرده بودند، چون سربازان و سرداران همه را به یک چشم می دیدند و با همه به برابری رفتار می کردند، سربازان در موقع خطر آماده ی جان فشانی بودند و در جنگ با جان می کوشیدند. اگر در میان ایرانیان مرد خردمندی بود که می توانست اندرزی بدهد که مردمان را سودمند باشد، چنان می کردند که همه ی مردم از خردمندی او استفاده کنند. پادشاه بر کسی حد نمی ورزید، اما به همه آزادی می داد تا آنچه می خواهند بگویند و آن کس را که اندرز بهتر می داد و رای بهتر می نهاد، گرامی تر می داشت ،این بود که کشور از هر لحاظ پیشرفت کرد و بزرگ شد، زیرا افراد آزادی داشتند و در میان آنان محبت بود و نسبت به هم، حس خویشاوندی می کردند».


و باز پرسی سایکس مورخ و سردار نظامی انگلیسی گفته است: «من شخصن سه بار به زیارت آرامگاه کورش بزرگ رفته ام و... هر موقع به این نکته متذکر شده ام که دیدن مقبره ی اصلی کورش پادشاه بزرگ و شاهنشاه عالم، مزیت کوچکی نیست و من چقدر خوشبخت بودم که به چنین افتخاری نایل شده ام و در واقع شک دارم که آیا برای ما قوم آریایی هیچ بنای دیگری هست که زیاده از آرامگاه بنیان گذار شاهنشاهی پارس و ایران ... اهمیت تاریخی داشته باشد».


واما گزنفون، شاگرد سقراط حکیم، هم شاگردی ارسطو، تاریخ نگار و سردار یونانی که در جنگی در مقابل ایران نیز قرار گرفت و حدود دویست سال بعد از کورش می زیسته، در کتاب خود از وی به عنوان بزرگترین و پر افتخارترین شخصیت تاریخ یاد می کند و بقدری وی را گرامی می دارد که بسیاری از تاریخ نگارها می گویند در این باب گزنفون اغراق کرده و کوشیده است تا شخص ایده ال خود را برا ی سر و سامان دادن وضعیت از هم پاشیده یونان، به تصویر بکشد.


اما هرودوت تاریخ نگار دیگر یونانی که وی را پدر مورخین خوانده اند و حدود 100 سال بعد از کورش بزرگ می زیسته در باره ی تاریخ دوره ی این ابر مرد، می گوید در مورد کورش چهار روایت وجود داشته و آنچه را که وی نوشته از قول پارسی هایی است، که نمی خواستند بیش از اندازه کارهای کوروش را جلوه دهند.


و در این مورد جناب پیر نیا معروف به مشیرالدوله در کتاب 3 جلدی تاریخ ایران باستان خود می فرماید:


شاید گزنفون یکی از سه روایت دیگر را انتخاب کرده است.


و اما این صاحب قلم از شما می پرسد: یک یونانی که دارای اسم و رسم فلسفی، رزمی و تاریخ نویسی می باشد و خود مدتی در ایران نیز می زیسته و در جنگی سرداری سپاه یونان در مقابل ارتش ایران را به عهده داشته و باعث موفقیت یونانیان می گردد آیا معقول است که در باب شخصیت کورش بزرگ کار را به صورت اغراق آمیز به ستایش برساند؟


آیا افلاطون نیز در این مورد اغراق می نماید؟ و از اینها که بگذریم، اگر از این چهار روایت، بدترینش که توسط هرودوت و حتی کتزیاس تاریخ نگار دیگر یونانی و همچنین سایر تاریخ نگاران نقل گشته را بخوانیم باز چیزی از مقام بلند مرتبه ی این شخصیت والی تاریخ کم و کسر نمی گردد.


آقای حسن پیرنیا در جای دیگر از کتاب خود در مورد خصال کورش آورده اند:


«کورش در میان اشخاص تا ریخی عهد قدیم یکی از رجال قلیل العده ای است که نامشان به اذهان ملل و مردمان عصر ما خیلی مأنوس است. حتی می توان گفت که از این حیث، او یکی از سه مردی است که به تر تیب تاریخ اسمشان چنین ذکر می شود: کورش، اسکندر و قیصر(ژول سزار). معروف بودن او در میان ملل حیٌه چند جهت دارد: اولن باید گفت که پیغمبران بنی اسرائیل او را بسیار ستوده اند و پیروان مذهبی که تورات را کتاب مقدس میدانند از کودکی اسم کورش را شنیده اند و با آن مأنوس گردیده و نسبت به نام این شاه احترام می ورزند ثانین کورش را مورخین عهد جدید و قدیم به اتفاق آراء بانی دولتی می دانند که از حیث وسعت سابقه نداشت و ازسیحون تا دریای مغرب و احمر ممتد بود ولی اگر قدری دقیق شویم، روشن است که شئون کورش از جهانگیری های او نیست زیرا قبل از او هم مصر، بابل و آسور پادشاهان عظیم الشأن و جهانگیران نامی داشتند، مانند آسور که زمانی حکمران تمام آسیای غربی و مصر بود، اگرچه وسعت ممالک او به وسعت ایران زمان کورش بزرگ نمی رسید. شئون کورش از طرز سلوک و رفتاری است که در مشرق برای اولین دفعه پدید آورد و سیاست ظالمانه و نابود کننده ی پادشاهان سابق و با الخصوص سلاطین آسور را به سیاست رأفت و مدارا تبدیل کرد. برای نمونه کتیبه ی آسور بانی پال را که پس از تسخیر عیلام نوشته شده بود به خاطر می آوریم و حال آنکه چنین کتیبه ها به مضامین دیگر زیاد است: "خاک شهر شوشان و شهر ماداکتو و شهرهای دیگر را تمامن به آسور کشیدم و در مدت یکماه و یک روز کشور عیلام را به تمامی عرض آن جاروب کردم. من این مملکت را از عبور حشم و گوسفند و نیز از نعمات موسیقی بی نصیب ساختم، به درندگان و مارها و جانوران کویر و غزال اجازه دادم که آن را فرو گیرند". در کتیبه های دیگر خود، پادشاهان آسور میبالند به اینکه هزاران زبان از مغلو بین کشیدند، فلان قدر تل از سر ها ی بریده بلند کردند و چنان فلان مملکت را زیر و زبر کردند که صدای حیوانی هم در آنجا شنیده نمی شود. پادشاهان آسور اطفال اسرا را در آتش می سوزاندند، خود اسرا را به دست خود کور می کنند و این کار را عبادتی نسبت به خدایان خود میدانند. سالم ماندن پادشاهان مغلوب پس از اینکه اسیر شد، واقعه ای است فوق العاده زیرا عادت چنین است که باید خود او را با کسان و همراهانشان کشت. رفتار پادشا هان مصر و بابل هم تقریبن با تفاوتهایی چنین بود. اگر این درندگی و مظالم را با رفتار کورش چناچه از مدارک و اسناد صحیحه و نوشته های مورخین عهد قدیم استنباط می شود، مقایسه کنیم تفاوتهایی بین این دو نوع سلوک میابیم: پادشاهان و شاهزادگان مغلوب کشته نمی شوند، اینکه سهل است از خواص و ملتزمین کورش و دوست او می گر دند (مانند کرزوس و تیگران). در شهرهای مسخر کشتار نمی شود، مقدسات ملل محفوظ و محترم می ماند. کورش در بیانیه ها و فرامین خود از مقدسات ملل با احترام و تعظیم و تکریم اسم می برد، آنچه را که از ملل مغلوبه ربوده اند پس می دهد و از جمله موافق تورات پنج هزار و چهار صد ظرف طلا و نقره به بنی اسرائیل رد میکند. معابد ملل مغلوبه را می سازد و می آراید (مانند معبد اِساهیل و ازیدا در بابل و امر به بنای معبد بزرگی در بیت المقدس). پس از کشته شدن بلتشصر، پسر پادشاه بابل، به حکم کورش دربار پارس و تمام قشون ایران عزادار می شوند. در لیدیه کورش یک والی از خود لیدی ها معین می کند. شهر صیدا که به دست بخت النصر پست و ذلیل گردیده بود، به دست کورش بلند و دارای پادشاهی از خود می گردد. این گونه رفتار کورش معلوم است که ناشی از اخلاق او بوده ولی خود این اخلاق تمامن از صفات شخصی یا فردی ناشی نیست بلکه باید گفت که عقاید مذهبی ایرانیان قدیم نفوذی در این نوع رفتار و کردار داشته، چناکه با کمی مطالعه ی تاریخ این نکته روشن تر خواهد بود. راست است که دو نفر از شاهان هخامنشی یعنی کبوجیه و اردشیر سوم را مورخین قدیم بسیار بد توصیف کرده اند ولی این هم مسلم است که این دو نفر در اقلیت واقع شده اند و اکثر شاهان هخامنشی چنانکه بدانیم، بزدگ منش و با رأفت بوده اند. با الحاصل قضاوتی که درباره ی کورش نظر به اسناد و مدارک و نوشته های مورخین عهد قدیم می توان کرد این است: او سر داری بود ماهر و سائسی بزرگ. او لیاقت خود را از حیث سرداری در جنگ با کرزوس نمود زیرا موقع را تشخیص داده با سرعتی حیرت آور در بحبوحه ی زمستان تا قلب لیدیه تاخت و به دشمن مجال نداد از نو قوت گیرد. برگردانیدن دجله هم از کار های فوق العاده است، زیرا دلالت میکند براینکه نظم و ترتیب و اطاعت نظامی در قشون کورش استوار بوده. او اراده ای داشت قوی و عزمی راسخ. حزمش کمتر از عزمش نبود، چه به عقل بیشتر متوسل می شد تا به شمشیر. کیفیات تسخیر سارد و بابل شاهد این معنی است. سلوک کورش با مردمان مغلوب دوره ی نوینی در تا ریخ مشرق قدیم گشود که تا آمدن اسکندر به ایران امتداد یافته و آن را از دوره های قبل تمیز داد.


بعضی مصنفین یونانی هم او را ستوده اند، به طور مثال «اشیل» ادیب و شاعر معروف یونانی در تراژدی (نمایش حزن انگیز) خود موسوم به «پارسی ها» می گوید: «کورش که یک فانی سعادتمند بود به تبعه ی خود آرامش بخشید ... خدایان او را دوست می داشتند، زیرا دارای عقلی بود سرشار ... «از تمجیدات کزنفون فقط این عبارت را ذکر می کنم: «او توانست دلهای مردمان و ملل را طوری رو به خود کند که همه می خواستند جز اراده ی او چیزی بر آنها حکومت نکند» از جهانگیران عهد قدیم اسکندر برای کورش، یعنی نام او، احترامی مخصوص داشت. چنانکه مورخین جدید بالاتفاق او را یک قاید تاریخی و شاهی بزرگ دانسته اند و هر یک درباره ی او تـقریبن در زمینه هایی در طول تاریخ عمر گرانقدرش، تمجیداتی قایل شدند. فقط کنت گوبی نو در تمجید این شاه غلو کرده، چنانکه گفته: «او هیچ گاه نظیر خود را در این عالم نداشته ... این یک مسیح بود و مردی که درباره اش تقدیر مقرر داشته بود: باید از دیگران برتر باشد». (تاریخ پارسی ها، جلد1)»


اما به نظر صاحب این قلم، در جواب به این ادیب و شاعر بزرگ یونانی که خود دارای نامی جاوید می باشد، باید گفت: علاوه بر آنچه که شما فرمودید، کورش بزرگ نه تنها فانی نبود، بلکه نام و یاد این پهلوان عرصه ی خرد در تاریخ و در قلب و جان ایرانیان و ایران دوستان به جاودان باقی است، همانطور که شاعر گرانقدرمان می فرماید:


 


«سعـدیـا مـرد نـکو نـام نـمیـرد هـرگـز     مرده آن است که نامش به نکویی نبرند»


 



و اینک طرح یک پرسش، چرا هرکه تمجیدش از این ابرمرد بیشتر است، غلو کرده؟، در حالی که به قول خداوندگار روم مولانا جلال الدین محمد بلخی:


 


خوشتر آن باشد که سر دلبران           گـفتـه آیـد در حـدیث دیگران


 


حال چه سرزنشی از آن با لاتر برای ما وارثان این بانیان رسم و آیین نو، که نه تنها ایشان را نمی شناسیم، بلکه این نام آوران را به دست فراموشی سپرده و حدیث دیگران از این دلبران را نه تنها نمی خوانیم و گوش جان بدان نمی سپاریم، بلکه آنرا کلامی اغراق آمیز خوانده وصحبت از غلو در حق این سرآمدان روزگار بر زبان رانده یا به قلم می نگاریم.


و باز در رابطه ی راد منشی این بزرگ مردان می توان گفت اما بهتر است مراجعه ی مستقیم به اسناد و کتاب های تاریخی نمایید تا خود نتیجه گیری و جمع بندی خویش را داشته باشید که این کار بس ارزنده تر می باشد.



نظرات دیگران ( )

واکنش خوانندگان سایت TLC به تاخیر اکران فیلم ششم
نویسنده: MEHDI(دوشنبه 87/6/4 ساعت 2:30 عصر)
لحظه به لحظه طرفداران هری پاتر در سراسر جهان خشمگین تر می شوند و لحظه به لحظه بر تعداد کسانی که از آلن هورن، مدیریت کمپانی وارنر براز و باعث و بانی این اتفاق متنفر می شوند، افزوده می شود.

میلیون ها طرفدار هری پاتر امروز در بهت و حیرت با خبر تاخیر یک ساله در ششمین قسمت فیلم ها روبرو شدند و در اکثر سایت های انگلیسی خبر از تحریم فیلم و عدم رفتن به سینما در تاریخ اکران جدید شنیده می شود.

واکنش برخی از خوانندگان وب سایت معروف TLC را در ادامه خبر بخوانید…

Ellanalida: شما واقعا ما رو دوست دارید؟ پس چرا این تصمیم احمقانه رو گرفتید و تاریخ اکران رو عقب بردید که هیچ دلیلی به جز پول بیشتر به جیب زدن نداره؟ اگر واقعا طرفداران رو دوست داری، تاریخ رو برگردون به قبلی.

LemonFaerie: اینو بدون برای آروم کردن ما هیچ راهی به جز برگردوندن تاریخ اکران به تاریخ قبلی نداری. وارنر براز رو تحریم می کنیم!!! من که دیگه اصلا نمیخوام فیلم رو ببینم.

catherine: آره، ولی اونها پول بیشتر از طرف ما رو بیشتر از خودمون دوست دارن.

Carol Carvalho: شرم بر تو وارنر براز!! شرم بر تو آقای آلن!! IMAX کوچکترین اهمیتی برای من نداره. مسخرس!

Eric: من از الان تمام فیلم های وارنر براز رو تا اکران شاهزاده دورگه تحریم میکنم.
میخوان لفتش بدن تا پول بیشتری از ما بگیرن؟ خب بذار انقدر صبر کنن تا پول هامون رو بگیرن.
یک سال کامل هیچ کدوم از فیلم های وارنر رو نخواهم دید.
تحریم تحریم تحریم تحریم تحریم

angharad76: برای اعتراض بهشون ضربه بزنید. برای وارنر براز نامه بفرستید و بگید که تمام فیلم هایی که اکران میکنه رو تحریم خواهید کرد.

Davide: “ما طرفدارانمان رو دوست داریم”؟؟ این دیگه چه … بود که این یارو گفت؟ ما رو شکه کرد!!! حالا ? ماه دیگه باید بیشتر صبر کنیم تا فیلم بیاد اون وقت برمیگرده میگه دوستتون دارم؟
طرفدارها، ما هیچ کاری نمیتونیم بکنیم!!!

HeadGirlInTraining: اگر قرار بود همچین تصمیمی بگیرن چرا الان اعلام کردن؟ چرا از اول این کار رو زودتر نکردن؟ اینکه حالا چند ماه بیشتر به اکران فیلم نمونده و استودیو یکهو فیلم رو چند ماه به خاطر پول بیشتری به جیب زدن عقب بندازه، واقعا عصبیم میکنه. ما هممون میدونیم وارنر براز یک کمپانی هست و باید پول در بیاره، ولی اینکه حالا که به اکران فیلم نزدیک شدیم و تمام جهان منتظرش بودن دیگه نباید تاریخ رو عقب بندازن. باید زودتر این تصمیم رو میگرفتن.



نظرات دیگران ( )

   1   2   3   4      >

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| مطالب بایگانی شده ||
دنیای هری پاتر
تکواندو
پینگ پنگ
اخبار سایت
تاریخ هخامنشیان

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
HAME CHEZ
MEHDI
همه چیزدر باره هری پاتر ورزش و تاریخ

|| لوگوی وبلاگ من ||
HAME CHEZ

|| اوقات شرعی ||


|| آهنگ وبلاگ من ||